059 حاج آقای خوب
نویسنده : مدیر سایت
شنبه 13 بهمن 1397
بازدید: 1138
زبان : فارسی
عصر یکی از روز های اخر سال بود که برای خرید اومدم سر کوچه مردی با پسر هفت هشت ساله اش از ماشین پیاده شد پیکان سفیدی داشت رد میشد پسر آستین پدرش رو کشید و گفت بابا نگاه کن حاج آقاست و برای راننده پیکان دست تکون داد کمی جلوتر راهنمای پیکان روشن شد وپارک کرد روحانی جوانی پیاده شد و عمامه سیاهش رو روی سر گذاشت و به طرف اون ها اومد