062 آچمز
نویسنده : مدیر سایت
شنبه 13 بهمن 1397
بازدید: 1194
زبان : فارسی
بلند شد و هرچه کاغذ و قبض مچاله شده که روی زمین و جلوی پیش خون ریخته بود رو جمع کرد و ریخت توی سطل زباله کارمند بانک گفت امروز برای اولین بار دیدم که یه مشتری زباله ها رو جمع می کنه واقعا ما رو شرمنده کردید مرد نشست و با آرامش گفت من فقط دور و بر خودم رو تمیز کردم که بتونم بیشتر از زندگی ام لذت ببرم