087 بابای آقای مدیر
نویسنده : مدیر سایت
شنبه 13 بهمن 1397
بازدید: 1691
زبان : فارسی
تا ده یازده سالگی بابام قهرمان زندگیم بود. دلم میخواست مثل او بشم. رفتار و کلامش رو تقلید می کردم. فکر می کردم بهتر از بابام توی دنیا وجود نداره. دوران نوجوانی کمی متفاوت بود. از کلاس پنجم به بعد دیگ همه ی توقعاتم رو برآورده نمی کرد. فکر میکردم درکم نمیکنه. حتی گاهی فکر میکردم دوستم نداره. از حدود هجده سالگی انتقاد های من شروع شد.