صفحه اصلی
محصولات
درباره ما
اخبار
گالری تصاویر
ارتباط با ما
مطالعه کنید
سوالات متداول
کل ابرام
نویسنده : مدیر سایت
جمعه 17 شهریور 1402
بازدید: 310
زبان : فارسی
خوب يا بد، عادت دارم با آدمها خوشو بش کنم. معمولاً جواب سلامهايم کمي بيشتر از حد معمول طول ميکشد. همۀ آدمها برايم مهم هستند. نميدانم خوب است يا بد ولي توي ذهنم آدمها را رتبهبندي نميکنم.
البته يکبار اين عادت را زير پا گذاشتم.
قبل از ظهر بود و من براي انجام کاري به اداره رفتم.خيلي عجله داشتم و با سرعت از حياط ميگذشتم. کَلاِبرام را ديدم که گردنش را کج کرده و آرام قدم ميزند.
اسم واقعياش کربلايي ابراهيم بود، باغبان اداره. مرد خوب و ساکتي بود. گاهي اوقات هم شوخطبع. آنروز اما کَلاِبرام ناراحت بود، ناراحت و دمغ.
وقتي به او رسيدم بيتوقف گفتم: «سلام کل ابرام، چهطوري؟» و دستش را گرفتم. دستش سرد بود و بيحال. نگاهم نکرد و گفت: «خوب نيستم». دستش را کشيد و رفت.
آنروز بر خلاف هميشه که پاپيچ ميشدم که بفهمم مشکل چيست راهم را ادامه دادم و به دنبال کارم رفتم. با خودم فکر کردم که بعد از انجام کار سراغ کَلاِبرام ميآيم و بالاخره با شوخي و گفتوگو لبخند را بر لبش مينشانم.
يکي دو ساعت بعد کار تمام شد و من هم کَلاِبرام را فراموش کردم و از اداره خارج شدم.
فرداي آنروز يکي از همکاران تماس گرفت و گفت: «خبر داري که کَلاِبرام ديروز عصر خودکشي کرده؟» و توضيح داد که مشکلات زندگي و گرفتاريهاي شخصي آنقدر عرصه را بر او تنگ کرده بود که او دست به اين کار زده!
بهت تمام وجودم را گرفت. شايد من آخرين نفري بودم که او را ديده بودم. اي کاش دستش را بيشتر فشار ميدادم. اي کاش مُخش را به حرف ميگرفتم و هزار تا شوخي ميکردم تا بخندد.
اي کاش چهار تا جملۀ اميدبخش به او ميگفتم. مگر کار من چهقدر اهميت داشت که او را در آن حال رها کردم ور رفتم؟خدايش بيامرزاد، شايد او فقط به لحظهاي اميد نياز داشت.
خدا کند يادم بماند که از اين به بعد هيچگاه اميد را از کسي نستانم. شايد اين آخرين داشتۀ او باشد.
مهدی میرعظیمی
شیراز
1394
#روز_جهانی_پیشگیری_از_خودکشی
#خودکشی
#روز_جلوگیری_از_خودکشی
#کتاب_یک_صفحه_ای
#کل_ابرام
#world_suicide_prevention_day
#suicideprevention
نظراتـــــ
نمایش مشخصات من