یک عکس
سه شنبه 3 بهمن 1402
بازدید: 147
نمایشگاه ساعت بود و بیشتر بازدیدکنندگان هم ساعتفروشهایی بودند که از سراسر کشور برای بازدید آمده بودند. قرار بود شرکتی که من مشاور آن هستم؛ شب در هتل میزبان همکاران و نمایندگان فروشش باشد.
برنامۀ پیش از شام اجرای آقای ماهیصفت بود که قرار شد این موضوع از طریق رادیو نمایشگاه به اطلاع همۀ همکاران برسد. رادیو نمایشگاه چند بار اعلام کرد که «همکاران عزیز به ضیافت شام شرکت ساعت مایکلکِنِدی دعوت میشوند؛ با حضور هنرمند عزیز حمید ماهیصفت»
هنوز ساعتی تا غروب مانده بود که دیدم زوجی جوان و کمی خجالتی مرا با تردید نگاه میکنند و انگار شک دارند که جلو بیاند یا نه!
بالاخره بعد از چند بار مشورت و حرف زدن درِ گوشی با هم؛ وارد غرفه شدند و پسر جوان با همان حالت محجوب و با صدای آرام پرسید: «ورود به برنامه آقای ماهیصفت، برای عموم آزاده؟»
پاسخ دادم: «متاسفانه نه!»
جوان نگاهی به همسرش کرد و گفت: «حیف شد!»
گفتم: «چرا حیف شد؟»
گفت: «راستش ما از همدان اومدیم که بریم تهران، بعد از عوارضی توی اتوبان خیلی اتفاقی بیلبورد نمایشگاه ساعت رو دیدیم. دور زدم و اومدم که اینجا برای خانمم یه ساعت بخرم که دیدم فروش تکی ندارند. حالا که اسم آقای ماهیصفت را شنیدم خوشحال شدم وفکر کردم که بلیت میخرم و خوشحالش میکنم. اما حیف شد که برنامه برای عموم نیست!»
گفتم: «مگه شما عُمومید؟»
گفت: «آره دیگه!»
خندیدم و گفتم: «مگه الآن توی این نمایشگاه از شما خاصتر هم پیدا میشه؟ اتفاقاً شما خاصِ خاصِ خاصید!»
و دعوتشان کردم که برای برنامه و شام شب به هتل بیایند. توی راه داستان را برای آقای ماهیصفت تعریف کردم. بهمحض ورود به هتل، آقای ماهیصفت آن زوج جوان را دید. فوراً جلو رفت و سلام کرد.
هر دو از دیدن او هیجانزده و متعجب شدند. رو به آنها پرسید: «شما از همدان تشریف آوردید؟» هر دو شگفتزده پاسخ دادند: «بله!»
حمید ماهیصفت گفت: « به من افتخار میدید که با شما یه عکس یادگاری بگیرم؟»
شوق و ذوق را میشد در چهرۀ هر دو دید. آنقدر خوشحال شدند که زبانشان بند آمده بود. با هم عکس گرفتند و دعوتشان کرد که برای شرکت در ضیافت وارد سالن شوند.
از این طرف سالن نگاهشان میکردم که چه ساده نور را به محفل ما آوردند.
بهقول زندهیاد مجتبی کاشانی:
عشقبازی به همین آسانی است؛
که دلی را بخری،
بفروشی مهری!
شادمانی را حرّاج کنی،
رنجها را تخفیف دهی،
مهربانی را ارزانی عالم بکنی
و بپیچی همه را لای حریر احساس!
گره عشق به آنها بزنی!
مهدی میرعظیمی
تهران
دی ماه ۱۴۰۲
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.