027 استقبال از ضرر

بازدید: 1735

آن روز صبح هم ساعت نه و نیم از خواب بیدار شد و متفاوت با همه ی کارگران که ساعت هفت کارشان را آغاز می کردند، دمپایی به پا و خش خش کنان رفت دنبال خرید نان تازه و صبحانه. ساعت حدود ده و نیم بعد از صبحانه اش رفت پشت ساختمان و کم کم بوی دود مواد بلند شد. صدای سلام بی حال صبح گاهیش را ساعت حدود دوازده ظهر شنیدم. آن سال مدیر پروژه ی یک مجتمع بودم در یکی از بندر ها  و معمولا کارگران و استادکاران از شهرهای دیگر به آن جا می آمدند. جواب سلامش را دادم و او ....



   نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.