054 دوغ و پاستیل

بازدید: 1589

دیگه حال نداشتم خسته از تاکسی پیاده شدم که برم خونه قدم اول رو که توی کوچه گذاشتم یه پیامک اومد برای ناهار دوغ بخر خسته بودم ولی چاره ای نبود با قدم های سنگین از خیابون رد شدم و اومدم مغازه آقا رضا مرد جوانی داشت نوشابه می نوشید پیرزنی زودتر از من وارد شد و با صدای لرزون گفت پاستیل چنده



   نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.