آفتاب بازاریاب خورشید است

آفتاب را که ببینی، انگار خورشید را دیده‌ای؛ خورشید که نباشد، انگار آفتاب نیست. آفتاب وجودش به خورشید بند است و خورشید بی‌آفتاب برای ما غریبه است.

بسیارند خورشیدهای تابان که در کهکشان‌ها می‌تابند و می‌گدازند، اما چون یک بازاریاب پای‌کار، به خوبیِ این آفتاب بی‌ادعا ندارند، ما حتی یک‌بار هم ندیده‌ایمشان و خبری هم از آن‌ها نداریم.

خورشید همۀ معروفیت و محبوبیتش را پیش ما ــ که گویا اشرف مخلوقات هم هستیم ــ مدیون بازاریابی هرروزه‌ی آفتاب است؛ آفتابی که از کلۀ سحر خانه‌به‌خانه و کو‌به‌کو می‌گردد و با دستان گرمش آدم‌ها، جمادات و نباتات را نوازش می‌کند و می‌گوید:

«های مَردم! برخیزید که خورشیدی هم هست که دارد به عشقتان، خودش را به آتش می‌کشد؛ بلند شوید که دلش از عشق سوزان شما کباب شد!»

یعنی تازه خورشید، با همۀ خورشیدیت و ابهت و نور و روشنایی و حرارتش، باید ناز ما را بکشد و بازاریابش را بفرستد که هر روز ما را پرزنت کند؛ بلکه یادمان نرود هستی‌مان از نور پرفروغ و همیشگی اوست!

تازه؛ خدمات پس از فروش هم دارد، استمرار در ارائه‌ی خدمات هم هست، رسپی ثابت و طعم جاودانه هم دارد، رایگان هم هست...

اما باز هم ما سالی به ماهی نمی‌رویم طلوعش را تماشا کنیم، جلویش برخیزیم یا حتی دستی برایش تکان بدهیم!

 

گفتم که بدانی؛ او که خورشید جهان‌تاب است، روزگارش این است...

تکلیف من و تو که از همین حالا روشن است!

 

مهدی میرعظیمی

شیراز

۱۵ اَمُرداد ۴۰۴



   نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.